Nahal Tajadod was born in Teheran in 1960 and left Iran for France in 1977. She studied at INALCO where she obtained a doctorate in Chinese. Her thesis was on Mani, the Buddha of light and gave for the first time a translation of a Manichean text in Chinese, a real textbook written by the Manicheans themselves. She has been researching the Iranian contributions to Chinese civilisation. Buddhism, Christianism, Manichaeism, Zoroastrianism, Judaism and Islam were all spread in China by Iranian missionaries. Born into a family of Iranian erudites, Nahal Tajadod was initiated into Sufism in childhood. She has contributed to the translation of the Rûmi and has written a fictionalized biography of the great master of Sufism. She is the wife of famous screenwriter and film critic Jean Claude Carrière.
کتاب سه تا بخش داره، خام بدم، پخته شدم، سوختم... هر بخش هم شامل داستان های کوتاه شعرهای مولاناست به صورت نثر که از زبان یه شخصیت غیر واقعی (که در جریان حمله مغول ها از شهری به شهر دیگه میره و در نهایت به دیدار مولانا میرسه) روایت میشه، با اینکه بعضی داستان ها خیلی ساده هستن و غیرواقعی و از کتاب دیگه نویسنده کمتر و کم محتوا تر هم بود ولی ارزش خوندن رو داره... حداقل به خاطر سه چهارتا از داستان ها
اگر اهل مولاناخوانی هستید یعنی چند کتاب راجع به عرفان و تصوف و مثنوی و مولانا خوندید این کتاب برگشت به عقب هستش براتون؛ اما اگر میخواید کسی رو به زبان ساده و برای اولین بار با حکایت های مثنوی آشنا کنید این کتاب گزینه خوبیه ....
روایت سادهایست که به گفته خود خانوم تجدد این کتاب برای آشنایی فرانسویان با زندگی مولانا بوده اما تکنیک نویسنده در انتخاب سه بخش-خام بُدم، پخته شدم، سوختم- بسیار جذاب هست و همچنین انتخاب ابیات و حکایتهایی از مثنوی و ارتباط این داستانهای کوتاه چند صفحهای با یکدیگر شیرین مینماید. نقاشیهای جالبی هم از یک نقاش اهل کشور شیلی در لابهلای داستانها وجود داره. این کتاب رو سالها پیش خواندهام و نمیدانم به کدام دوست هدیه دادهام اما الان مصاحبه نهال تحدد با سروش صحت در اکنون مرا یاد آن خاطرات خوش خواندن این کتاب انداخت که گفتم اینجا هم به اشتراک بگذارم.
غالبا از یاد میبریم که شاعران عارف بزرگ ایران در سدههای ششم و هفتم هجری، که تاجی بیهمتا از تغزل و و متافیزیک بر تارک تاریخ ملتها نشاندهاند آثار خود را در رویارویی با تهدید دهشتناک مغولان، که به نحوی بیامان به پیش میشتافتند و همه چیز را ویران میکردند، سرودهاند. گویی وضعی اضطراری برقرار بود. عطار ظاهرا به دست این مهاجمان کشته شد. مولانا ناگزیر از زادگاهش بلخ (در شمال افغانستان کنونی)، شهر به شهر، گریخت تا به آناطولی رسید و در قونیه استقرار یافت. اگر بناست در همان حال که برای جلای وطن به سوی جادهها میشتابیم دارایی گرانبهایی را حفظ کنیم، باید شعر را برگزینیم، شعری که نماد اوج است، شعری که مایه تعالی انسان است و ما را به یافتن جهانی دیگر در این جهان فرا میخواند، جهانی در امان از سلاح و آتش که آدمی با آتشی دیگر، آتش عشق، عشقی که نقطه مقابل کشتار و جهالت است، بدان راه مییابد. به گمان من، بدینسان میتوان بیت مشهوری را تفسیر کرد که در آغاز کتاب مثنوی معنوی آمده است، کتابی چنان با حرمت که «قرآن عارفانه» نامیده میشود: بشنو این نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند باید جدا شد، باید نه تنها از محبوب (که در اینجا شمس تبریزی است) برید بلکه باید از همه چیزهایی که تا این هنگام هستی ما را تشکیل میداده است، برید: آسایش، خانه و کاشانه، زندگی آرام و بیجنجال. بدون گسستن از بیخ و بن، بدون این جدایی دردناک، آتشی تازه شعلهور نخواهد شد و ما همچنان با هستی زمینیمان برجا خواهیم ماند.
کتاب همانند نامش برای کسی که “در جستجوی مولانا” باشد،مناسب است.کتاب شامل ابیات یا مصرع هایی از اشعار بصورت گلچین شده توسط نویسنده است که بصورت داستان و نثر در آمده.پیشنهاد می کنم برای لذت بردن بیشتر قبل از خواندن هر داستان و روایت نسخه کامل شعر مربوط به آن را بخوانید سپس سراغ کتاب بروید. چهار ستاره شاید برای این کتاب لطفی بی کران باشد اما از یک سو تصویرگری فدریکا ماتا مرا مجذوب خود کرد و از سوی دیگر کتاب اسم و اشعار مولانا را یدک می کشد.
. دومین کتابی که به قلم بانو نهال تجدد عزیز خواندم؛ این کتاب است. نویسنده در این کتاب سی و پنج داستان مثنوی را انتخاب کرده است و با افزودن یک شخصیت خیالی (صحافی اهل نیشابور) و همراه کردن خواننده با زندگی این فرد از سن هجده تا هشتاد و چهارسالگی و نیز زمانیکه به دیدار مولانا نائل میشود؛این حکایتها را در سه بخش خام بدم،پخته شدم،سوختم به شیوهای داستانی روایت میکند. این صحاف خام با نزدیک شدن مغولها به دروازه نیشابور، خانه و کاشانهی خویش را رها میکند؛ در راه با شمس پرنده آشنا میشود؛ مرید او ، صاحب معرفت و پخته میشود و سپس با رسیدن به قونیه و دیدار با مولانا پروانهی وجودش در شمع این عشق به آتش کشیده و خاکستر میشود. سرچشمهی ارمغان صحاف برای ما قرآن عارفانه یا همان #مثنوی_معنوی است. کتابی که خود میگوید در سرودن آن نقش داشته است؛ چون داستانهایی که در طول زندگی پر فراز و نشیب خود و در فرار از حملهی مغولها گردآوری کرده را در طی شبهای دراز برای مولانا و #حسام_الدین_چلبی نقل کرده است. #فدریکا_ماتا هم با زبان تصویر به این حکایتهای زیبا و پندآموز زندگی بخشیده است. اصل کتاب به زبان #فرانسوی است که خانم #مهستی_بحرینی آن را ترجمه و #انتشارات_نیلوفر به چاپ رسانده است. #در_جستجوی_مولانا #نهال_تجدد #مهستی_بحرینی #نشر_نیلوفر . #مولانا#مثنوی_معنوی#فیه_ما_فیه #مجالس_سبعه #دیوان_شمس_تبریزی #شمس_تبریزی#مقالات_شمس#محمدعلی_موحد#بدیع_الزمان_فروزانفر #مولاناپژوهی#مناقب_العارفین_افلاکیظ#ابتدانامهٔ_سلطان_ولد#کتاب_خوب#کتابخوانی#کتابخانه#کتابفروشی#کتاب_باز#کتابدونی#فرناز_بوک
سخت ترین عذاب، عذابی که با مرگ برابر است، در قفس افتادن با کسانی است که از جنس ما نیستند.
کتاب شامل سه بخش خام بودم، پخته شدم، سوختم است، و مجموعه ای از ۳۵ داستان کوتاه شعر های مولانا است که به صورت نثر و از زبان سوم شخص، که فرد خیالی، صحاف و اهل نیشابور است که به سبب حمله مغول ها از شهر خودش گریخته و تبدیل به یک مسافر دائمی شده است. از ویژگی های کتاب جدا از نثر روان کتاب، تصویر سازی هایی که در بین صفحات کتاب هست زیبا و مرتبط با مفهوم هر داستان هست. به نظر من چیزی که در مورد متن و داستان های کتاب باید به آن توجه کرد این است که نهال تجدد کتاب را با نثری ساده، روان، امروزی برای آشنایی مردم عادی فرانسه یا اروپا با مولانا نوشته است. و احتمالا بعضی از داستان ها برای ما که در طول دوره تحصیل و زندگی و ادبیات دبیرستان با مولانا را میشناسیم، آشنا باشه.
سخت ترین عذاب، عذابی که با مرگ برابر است، در قفس افتادن با کسانی است که از جنس ما نیستند.
کتاب شامل سه بخش خام بودم، پخته شدم، سوختم است، و مجموعه ای از ۳۵ داستان کوتاه شعر های مولانا است که به صورت نثر و از زبان سوم شخص، که فرد خیالی، صحاف و اهل نیشابور است که به سبب حمله مغول ها از شهر خودش گریخته و تبدیل به یک مسافر دائمی شده است. از ویژگی های کتاب جدا از نثر روان کتاب، تصویر سازی هایی که در بین صفحات کتاب هست زیبا و مرتبط با مفهوم هر داستان هست. به نظر من چیزی که در مورد متن و داستان های کتاب باید به آن توجه کرد این است که نهال تجدد کتاب را با نثری ساده، روان، امروزی برای آشنایی مردم عادی فرانسه یا اروپا با مولانا نوشته است. و احتمالا بعضی از داستان ها برای ما که در طول دوره تحصیل و زندگی و ادبیات دبیرستان با مولانا را میشناسیم، آشنا باشه.
کتاب درباره اشعار مولانا نوشته شده و بصورت یک داستان یا رمان از زبان یک صحاف که هم عصر مولانا میزیسته روایت میشه. کتاب در واقع بر اساس اشعار مولانا نوشته شده و هر بخش به یکی از این اشعار میپردازه. این کتاب به سه بخش خام بدم پخته شدم سوختم تقسیم میشه. کتاب گلچینی از اشعار مولانا مطابق سلیقه نویسنده هست و فقط به معنی کردن اشعار بسنده کرده. شعر مولانا رو به حالت نثر در آورده و یک مقدار شاخ و برگ بهش داده و در واقع چیزی بیشتر از کاری که معلمای ادبیات تو راهنمایی و دبیرستان انجام میدادن و معنی شعرها رو میگفتن نیست. نویسنده هیچ اعمال سلیقهای نکرده و مشخص نیست مبنای انتخاب این اشعار چیه؟ فقط در همین حد که یه گرایی به خواننده بده که فلان شعر مولانا شعر خوبیه و بره به اصلش رجوع کنه کاربرد داره. خوندنش بهتر از نخوندنشه ولی اگرم نخونید چیز خاصی رو از دست ندادین
کتاب خوب و متوسط عالی برای شروع راه کلی حرف قشنگ ی تیکه مینویسم "سر موتوا قبل موت همین است. غنیمت ها پس از مرگ می رسند." بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید درین عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید وزین مرگ نترسید کزین خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چون زندان بشکستید همه شاه وامیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه وشهیرید بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگ است هم از زندگی است ایکه ز خاموش نفیرید تاریخ فروردین 1401 تموم شد آررری هم با حمید فک کنم ازدواج کردند
کتاب جالبیه. داستان زندگی یک صحافه که معاصر مولاناست. به دلیل حمله مغول ها سالیان سال مجبور میشه به مناطق مختلف سفر بکنه و روحش در این سفرها و در طی سالیان دراز به پختگی میرسه. سال های آخر عمرش موفق میشه با مولانا دیدار داشته باشه و به آرزوی خودش برسه.
"حبیب، تو قلم را می بینی، اما دست نویسنده را نمی بینی. اسب در حال جولان را می بینی، اما سوار را نمی بینی. تر پرّان را می بینی و کمان را نمی بینی. جان ها را می بینی و جانِ جان را نمی بینی. هر چه پیداست، عاجز و زبون است؛ و هر چه ناپیدا، شور و نشاط و حرارت است. حبیب، همه ما طعمه ایم و من از خود می پرسم آن که برایمان دام نهاده کیست؟ ما مثل چوگانیم، چوگان باز کیست؛ کجاست خیاطی که می بُرّد و می دوزد؟ کجاست کسی که در آتش می دمد و آن را می افروزد؟"
"حبیب، هیچ آیینه ای هرگز دوباره آهن نشده؛ هیچ نانی هرگز دوباره گندم نشده؛ هیچ انگوری دوباره غوره نشده؛ هیچ میوۀ رسیده ای دوباره نارس نشده، پخته شو تا به حالی بدتر تغییر نیابی. از خود رها شو تا به حجتی از نور بدل شوی. بندگی را وابنه تا سلطان شوی."
کتاب را گذشته از موضوع جذاباش به احترام پیشگفتار ژان کلود کاریر و نقاشیهای فدریکا ماتا دست میگیرم. اینکه نویسنده همسر ژان کلود کاریر بزرگ است هم برایم جالب است. کتاب حکایت صحاف/عارفی است که از نیشابور راه میافتد و ایران را طی میکند و در قونیه به وقت پیری قرار میگیرد. چیزی نزدیک به خط سیر مولانا. صحاف در این سفر خیالی داستانهای مثنوی را تجربه میکند. و این همه در یک ترتیب زمانی برساخته ذهن نویسنده در قالب سه فصل خام بدم، پخته شدم و سوختم تنظیم گشته است. حکایتها اغلب جذابیت خودشان را مدیون خود مثنوی مولانا هستند و نثر نامتجانس تجدد که گاه زبانی کودکانه دارد و گاه سویهای عرفانی به خود میگیرد، در بسیاری موارد، خالی از خلاقیتی شایسته، از لطف خود مثنوی میکاهد و چیزی به عمق حکایتهای عارف شهیر نمیافزاید. در حالی که ترجمههای معروفی از رومی به انگلیسی موجود است، باور این که خواننده غیر فارسی زبان با خواندن این کار به خواندن مثنوی مشتاق شود برایم بسیار سخت است. اما تصور اینکه ترجمه این کار به فارسی به چه نتیجهای میتواند برسد برایم حتی از آن هم سختتر است. این میان لذت دیدن تصویرسازیهای کتاب به جای خود محفوظ است.
کتاب از داستان های مثنوی الهام گرفته و٫ با طرح های زیبا جذابیت کتاب را بیشتر کرده در کل کتاب خوبی بود اما در رده ی عرفان و مثنوی کتابهای بسیار بهتر و قوی تری مانند ملت عشق هستند که خواندن آن را همه توصیه میکنم.
کتابیه که ارزش خوندن داره و کمی بهش بی محلی شده خیلی از اون کتاب بی ارزش ملت عشق بهتر کار شده بود و به زبان ساده و داستان با نقاشی های فردریک ماتا فضای ذهنی مولانا به تصویر کشیده شده بود ارزش پنج ستاره دارد
It's a must read! Specially for those who wanna know more about rumi or as we persians say, mowlana! Read it and you will enjoy and spiritual trip with this book خام بدم، پخته شدم، سوختم